حکایت
05 خرداد 1396 توسط سميرا يكه فلاح
حکایت گنجشکی که با خدا قهربود !⭐ روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت.⭐فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به فرشتگان این گونه می گفت:⭐می آید ؛ من تنها گوشی هستم که غصه هایش را می شنود و یگانه قلبی هستم که… بیشتر »